Saturday, January 29, 2005


دوست ت دارم بی آن که بخواهم ات.
*
سال گشته گی ست این
که بخود در پیچی ابروار
بغّری بی آنکه بباری؟
سال گشته گی ست این
که بخواهی ش
بی آنکه بیفشاری اش؟
سال گشته گی است این؟
خواستن اش
تمنای هر رگ
بی آنکه در میان باشد
خواهشی حتی؟
نهایت عاشقی ست این؟
همان وعده ی دیدار در فراسوی پیکر ها نیست؟


1 comment: