Tuesday, November 20, 2007



معجزه ی چوب و اره رو نمیدونم چیه. چیزی شبیه کاغذ کاهی و فلم و دوات باید باشه.
خدا رو شکر که اینجا اتاق اضافه یا انباری ندارم وگرنه با ۱۰۰ دلار میشه هر چی لازم دارم بخرم آخرش هم نه پی ایچ دی ی نجاری بهم میدادن نه کامپیوتر!

Saturday, November 10, 2007



زن بودن زن به چینی دلشه، که قدر یک دریا جا داره و راحت میشکنه و بند میخوره و باز قدر یک دریا جا داره...

بزرگترین اشتباه مردونه اینه که به اون دریا نگاه کنی و فکر کنی رد اون بند خوردن ها هم از بین میره.





یک شب سرد تابستونی این آهنگ رو صد بار گوش دادم. یاد تمام پسرانی رو هم کردم که دوستم داشتند و من هیچگاه نفهمیدم مگر مدت ها بعد از اینکه اثری از اون دوست داشتن نمونده بود.



اگر میدونستی که هنوز جه جور گاهی از معصومیت نگاهت و صدات دلم به رعشه میافته، و اگر میدونستی چه قدر غمناکه دوری ت ... و اگر میدونستی نزدیکی ت گاهی چه غمناکه، و چه سخته، شاید میفهمیدی چرا گاهی شیطنت هام به بغض تبدیل میشهو چرا بیداری م این قدر تاریکه ...

مثل همیشه بهم بگو شبت به خیر عزیزم. من میخوابم. اگر دوست داشتی بهم زنگ بزن بیدارم کن.


Monday, October 22, 2007



خدا مشکلش اینه که خدای آسمونهاست رو زمین همه همدیگه رو دارن جر میدن. اونایی هم که نمیخوان کاری به کار کسی داشته باشن ماتحتشون علی رغم میل باطنی اون وسط گیر کرده. یه احساس عجیبی هم داره به من میگه این «علی رغم» سوتی گنده ای داره.



Monday, October 08, 2007



آره خوب آدم بعضی وقتها به چرند گویی میافته. حقیقتش اینه که الان دفعتا از تایپ فارسی خوشم اومده. تلق تلق دارم تایپ میکنم بعد حروف آشنا میبینم... کیف میده همینجوری بدون معنی دوست دارم تایپ کنم و چیزهایی بنویسم که برای دیگران ارزش خوندن نداره بعد برم پستش کنم. هیچ کس هم نفهمه که من الان دارم از این تایپ کردنها چه لذتی میبرم. مثل وقتهایی که از فارسی حرف زدن لذت میبرم. همینجوری واسه خودم شروع میکنم حرفهای بی معنی میزنم بلند بلند که صدای فارسی بشنوم که معنی هم نداشته باشه ببینم چه جوریه. خیلی کیف میده به خدا ... بهتر از اینه که آدم با سابیدن رنگ مبلش انرژیشو خالی کنه. شایدم نه مبله داره خوشگل میشه. به زودی رندگش میکنم. بعد هم از اون چیزا میشه که تا آخر عمرم میخوام نگهش دارم. مثل پارتیتورهای دوران کودکی که با خودم آوردمشون. یا نوارهایی که نگه داشتم ولی هیچ دستگاهیی ندارم که پخششون کنه ..
خوب بسه دیگه باید برم ببینم برنامه م به چه نتیجه ای رسیده.... تایپ فارسی بسه فعلا ولی لذت بردیم.



یک سال و چند ماه بدون اینترنت تو خونه زندگی کردم اما دیگه نمیشه. هی همه دم آخر هفته میشه ایمیل های فوری میزنن من دوشنبه صبح میگیرم!

پی نوشت: من اگه یه زمانی تلویزیون خریدم اسمم عوض میکنم.
ادامه: منظورم دستگاه تلویزیون نیست ها!‌ یعنی پول تلویزیون کابلی دادم مثلا... فیلم دیدن رو مانتیور خیلی تخمیه خداییش... در ده سال آینده شاید یک ال سی دی ای چیزی گرفتم...



هی تو ایران تا یکی تو ایران بوق میزنه نگاه چپ میکنه میگن نگا کن ایرانو خارجیها فلان خارجیها فرهنگ ... مرشور ریخت و قیافه و بی شعوری و بی فرهنگی و عقده ای بودن و بدبختی و بیچاره گی و نفهمی این ملت آمریکا رو ببرن.

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ...



ترکیب عادت کردن و حوصله سر رفنت چیز عجیبیه. اعتیاد رو شاید اما عادت رو هیچ جوری نمیشه از دستش فرار کرد. اصلا بهش نیاز مبرم داریم. خیلی از ترک عادت ها هم ناشی از حوصله سر رفتنه و انگیزه خاص دیگه ای هم نداره. هرچه قدر هم به کار و سر شلوغ بودن عادت کرده باشیم به شکستن اون قاعده هر از چند گاهی احتیاج پیدا میکنیم. همین کار جدید که حوصله آدم رو سرجا میاره ممکنه سخت باشه و بار فکری یا جسمیش از کارهای معمولی که حوصله رو سر برده بیشتر باشه. اما لازمش داریم. برو برگردم نداره.

یه اپلیکیشن برای این پیدا کردن تو هوش مصنوعی باید کار بامزه ی بشه ... شایدم نشه. کلا به این صورت است که ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی




Friday, September 14, 2007





محمل بدار ای ساربان
تندی مکن با کاروان ...



Monday, September 10, 2007



زن شده م.
جور بدی نه، ... ولی جدی جدی احساس میکنم زن شده م.
اگه بگم یک هویی شد دروغ گفته م. حواسم جمع تر از این حرفهاست.
در عین حالی که یک جور احساس قدرته اما حالت غم انگیزی هم داره، از اون غم هایی که فقط متوجه حضورش شدن درمانش میکنه ... اما این لاکردار هم حافظه داره.



قابل پیش بینی نبودن رو دوست دارم ... خودم میگم قابل پیش بینی بودن از شروط بلوغه اما از دست خودم حرصم میگیره. هروقت زیادی روی قاعده زندگی میکنم عین کم خوابی اون تیکه های اطوار دارم روی هم جمع میشن، اما حافظه ش خیلی بیشتر از خوابه. همینطور جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه که همه ی این جمع میشه ها رو تایپ میکنم و بازم آب از آب تکون نمیخوره.
دلت نلرزه اما از این جمع شده گی ها ...
آخه کدوم آهنگیه که قابل پیش یینیه؟

Thursday, July 19, 2007



دل بی جمال جانان، میل جهان ندارد.

Tuesday, May 01, 2007



ای زن، تو ای همراهم
آزادگی، رویایم
با تو، کنار تو ، چو دریای خروشانم
رو در کوی و برزن
آگاهی پراکن
گو از حق انسان ها

چون مادری پر طاقت
با شور و با شهامت
پی افکنیم زیباترین دنیای فردا را
رو در کوی و برزن
آگاهی پراکن
گو از حق انسان ها

ای زن به پاخیز از نو
آزادی آید از تو
از همت و همبستگی آید جهانی نو
رو در کوی و برزن
آگاهی پراکن
گو از حق انسان ها

بیشتر از نیم ساعته که سرود کمپین داره میخونه و نمیدونم صدای بارونی که همراهیش میکنه فضا رو سحرآمیز کرده یا این تکرار ... حتی تمام تلخیِ چیزی که کمپین داره باهاش مبارزه میکنه هم در برابر شیرینی وجود همچین حرکتی، کمرنگ شده. هرچه قدر بیشتر بهش فکر میکنم به نظرم پرشکوه تر میاد. بالاخره بعد از سالهای سال، حرکتی شروع شده که اصالت و وقارش ناخودآگاه، خودنمایی میکنه. نه انقلابی ه و نه هیجان زده و در عین حال در استقامت چیزی کم نداره. حتی اگر هم در نهایت, بعد از جمع شدن امضاها هیچ قانونی هم تغییر نکنه, تغییری که در فرهنگ مبارزه یا اصلاحات (یا هر چیز دیگه ای اسمش رو میخوان بگذارن) اتفاق افتاده که ارزشش خیلی بیشتر از این حرفهاست. دیگه فکر اینکه زنهای ایرانی حق رای رو هم دو دستی بهشون تقدیم کرده ند آزارم نخواهد داد.
نمیدونم سوز باد و بارونه یا هنوز هم همین سروده که تنم رو مور مور میکنه.
ای زن به پاخیز از نو
آزادی آید از تو!
از همت و همبستگی آید جهانی نو ...

پی نوشت: یاد نامه سرگشاده شان پن به جرج بوش افتادم تو سالگرد حمله به عراق که میگه جوانهای ایران پرانگیزه ترین، باذکاوت ترین و دور اندیش ترین جوانان روی زمین هستند و متحد کردن این جوانان بر علیه آمریکا با حمله نظامی آمریکا به ایران یکی از بزرگترین اشتباه هایی است که میتونه انجام بده!

Tuesday, March 13, 2007



ای کاش داوری در کار می بود,...

Monday, March 12, 2007

The 300 movie


اینم سهم ما از فعالیت های ضد 300ی ... باشد که مورد قبول حق و دوستان وطن پرست آتشین قرار گیرد. برای اطلاعات بیشتر هم به سایت دوست هنرمندمون مراجعه کنید. ایده این سایتی که لگوفیش راه انداخته فکر کنم باکلاس ترین حرکتی بوده که در این زمینه انجام شده.
با وجود اینکه خود من هم به همه گفته م که توی imdb رای پایین بدن و امضا کنن اون نامه رو اما باز تصویر این کار رو از دید غیر ایرانی ها که تصور میکردم مثل این بود که یک عده geek هندی نشسته ند همه بسیج شده ند و یک کار کمیتی کرده ند, خوشم هم نمیاد از این تصویر، میدونم بهتر از هیچیه اما هیچ ایده ای هم نداشتم که به جاش چی کار کنیم. این کارهای هنری اگر راه بیافته و ratingش هم بالا بره تو گوگل بسیار کار متفاوت و در عین حال جذابی میشه که در جوابش مثل بحث های imdb کسی نمیاد بدون خوندن کامنت های قبلی یک مشت فحش و بد بیراه به ایرانی ها بگه و بره.

Sunday, February 18, 2007



شاید بی اساس باشه اما اینکه تولدت با این آدمها یکی باشه برای من یکی هیجان انگیزه!

Romain Gary
Keith Jarrett
Daren Hayes :)
Enrique Iglesias :D
Rossellini :)))


بعد هیچ دانشمندی هم تو این لیست نیست

Monday, February 12, 2007




For love and sex and faith and fear
And all the things that keep us here
In the mysterious distance
Between a man and a woman

How can I hurt when I’m holding you?

You're not making it any better, any easier ...


تو سکوت میکنی و تمام دنیام دیوانه وار داره دور خودش میچرخه،
تو سر پایین میندازی و من سراسر گر میگیرم.

تو سرد میشی
دور میشی

من می مونم و بالهای سنگین ...

It takes one to be a god
It takes one to feel lonely

It takes two to outlast me
It takes two to feel complete

Saturday, February 03, 2007



ایمان همیشه یک اتفاق بوده، اتفاقی که در وجودت می افته و انگار تقسیمش میکنه به دو نیمه ...



Monday, January 29, 2007



مدتیه که مهمترین بخش غمبار زندگیم این شده که دلم میخواد مامان و بابا و برادرهام رو از اون وضعیت تحت فشار ایران نجات بدم و میدونم هیچ کجای دنیا براشون بهتر از ایران نیست. غمباریش هم در همینه.

* * *

دیروز رفتم فروشگاه خرید، دم صندوق یه پیرزن چروکیده و قوز دار ازم پرسید پاکت پلاستیک میخوای یا کاغذی؟! پیرزن بیچاره حداقل 80 سالش بود! پول رو که دادم زودی دویدم که بهش کمک کنم، جلوی دستم رو گرفت و با عجله شروع کرد بقیه ش رو جمع کردن و ریختن تو پاکت ... نمیدونم از غرورش بود یا از اینکه اگه از عهده کارش بر نیاد میندازنش بیرون. هر کدوم که باشه به یک اندازه اسفباره! اینم از اینجا و رویای آمریکایی ...

Saturday, January 20, 2007



احساس یه بچه فیل رو دارم که داره متولد میشه ...
سخته!



رقص تک نفره م دخمه ی تنهایی م بود، بدون در و دیوار و سقف،
خلاء ی بود برای اینکه خودم باشم.
خودم گم شده، تو هم گم شده ی... با هم گم شدیم.
هیچ معجزه ای ما رو پیدا نخواهد کرد.






من پری کوچک غمگینی را میشناسم...
پری کوچک غمگینی را میشناسم
که دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه وار
برای صدفها و جلبک ها قصه از عشق های کهنه میگوید
و اشک شور در اقیانوس شور میریزد.


Monday, January 01, 2007



لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الموحدین
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الخائفین
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الوجلین
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الراجین ...
هر دعای میخونم اون خطِ "الهی اکتب لی هذه الشهاده ..." رو ناخودآگاه زیر لب تکرار کنم. خودم میترسم از اینکه یه روزی حالِ این روزهام یادم بره، میخوام خدا یادش بمونه!