Friday, July 30, 2010

Now I will destroy the world


بعضی از آدمها اصولا با مقوله ای به عنوان دپرشن آشنایی ندارن، فکر میکنن همون ناراحتی و بیحوصلگی یا چیزی شبیه اینه، نمیفهمن چت که میزنی نمیتونی دم در خونه بگذاریش و بیای بیرون، دلت میخواد اصلا از خونه نیای بیرون، یا اینکه اصلا دلت نمیخواد، دل ت هیچ چی نه می خواد.

چیزی که من دلم میخواد الان، به فارسی بهش میگن چالش، که کلمه ی قشنگیه ولی من بهش میگم چلنج، که خوشبختانه استادم سریرام اینو میفهمه. اصلا مبحثش مهم نیست، خود مقوله ی چلنج سرحالم میاره.

Friday, July 16, 2010

There was a very cautious man,
who never laughed or cried.
He never risked, he never lost,
he never won nor tried.
And when he one day passed away,
his insurance was denied,
For since he never really lived,
they claimed he never died.

تو مایه های تودهنی به یکی که خوشبختانه اینجا رو نمیخونه, وگرنه بر همگان آشکار که این شعر هیچ ربطی به من نداره, چون به روایتی آی لیو مای لایف دنجرسلی! :)


Wednesday, July 14, 2010

Super-ego ignited, ready to take off!

Monday, July 12, 2010

پدر خيال می‌كرد آدم وقتي در حجره خودش تنها باشد، تنهاست. نمي‌دانست كه تنهايي را فقط در شلوغي می‌شود حس كرد.

سمفونی مردگان - عباس معروفی

Thursday, July 08, 2010

We are just a moment in time,
A blink of an eye,
A dream for the blind,
Visions from a dying brain,
I hope you don't understand.

Sunday, July 04, 2010


دیگران را ببخش، نه بخاطر این که سزاوار بخشش تو هستند، بلکه فقط بخاطر این که تو سزاوار آرامشی.

زرتشت


کارنامه ی اعمالم رو هر روز یه دور مرور میکنم. البته معمولا شبها. خدایی میکنم, بچه گی میکنم. ظاهرا یه چیزهایی دستگیرم میشه اما آخرش هم میبینم این آنالیزها دردی از ما دوا نمیکنه هنوز. مثل پیشرفت علم میمونه. قدیم الایام سعی میکردن با این توجیه وجود خدا رو ثابت کنن که به نتیجه ای نرسیدن, لابد عاقبت کار ما هم اینه که بعیده در نهایت پامون به جایی بند بشه.

Thursday, July 01, 2010

Her eyes are so hollow. Her smile's so empty makes me want to cry for her. How do people like that "feel"?

جهنم را شش دنگ خریدارم