Sunday, May 21, 2006



باید شبیه این میبودم. اما الان نیستم. الان فقط خسته م و غم دارم.
دلم سالاد کاهو با روغن زیتون بودار میخواد. اما یک گالن روغن زیتون بی بو داریم.
اگر چند تا از عکسهامو بفروشم حالم خیلی بهتر میشه.
ولی به هر حال اَن موند پرفه نگزیسته پَ!




دیگه بد جوری دور شده م. هیچ جوری خودم نیستم! حتی دیگه موهامم نمیبافم. من هیچ وقت, وقت اضافه نداشته م! حالا هرکی ازم میپرسه کی وقت داری فلان و بهمان میگم فرقی نمیکنه!
بدم میاد!

Friday, May 19, 2006



میبریم به اوج،
نشونم میدی دنیا از بالا چه جوریه,
بی وزنی چه احساسی داره،
پرواز چرا مثل شعره،
چنان بهم عشق میورزی که شیرین ترین رویای زندگی م شدی,
راز دوست داشتنت همیشه بزرگترین و پربهاترین راز زندگیمه
که تا آخر عمر لبخند به لبم میاره,
بالاخره یه روزی میفهمم چه طور فی البداهه مینوازی, لالایی میخونی و شعر میگی.
و بالاخره یه روزی میفهمی که سکوتم از رو مستیه.

Thursday, May 18, 2006



آااای! اگه من داد بزنم که مَردَم رو میخوام،
که بوی تنش رو میخوام،
کیه که به دادم برسه؟

Sunday, May 07, 2006


یار، نازنین یار،
تولدم رو مبارک کردی ...

Monday, May 01, 2006



یکی که تو رختخواب به پهلو خوابیده، گوشه ی پتو رو تو بغلش جمع کرده،
خیلی خوابش میاد، اما بیداره، ولی خودشو زده به خواب،...
یه بوس نرم و گرم کم داره.
همین.