Wednesday, November 15, 2006




این چرا این طوریه؟! چرا این رنگیه؟!



بهش میگن کالچر شاک، اسمش که بی مسماست. معنیش اینه که وقتی دو ساعت سر امتحان بودی و داری از خستگی میمیری، یه پروژه ی گنده هم باید امشب تحویل بدی که تقریباً آماده ست، به جای اینکه بشینی تمومش کنی از شرش خلاص بشی بری بگیری کپه ی مرگت رو بعد از یه هفته استرس بگذاری، میشینی توی google ear خونه ای که توش به دنیا اومدی و خونه ی خاله و مدرسه ی دبستانت رو پیدا میکنی.
به عبارتی ما هنوز وقت فاذی فرغت فانصب مون نشده!




اینجا خونه ی منه. اینجا خونه ی منه. اینجا خونه ی منه. خونه. خونه ی من. خونه اون جاییه که آدم از هر دردی بهش پناه ببره. خونه ی من اینجاست.

Thursday, November 02, 2006



به اون God-spot فکر میکنم تو دلم میگم فالی ربک فارغب.
زندگی رو خیلی سخت کردن واسمون ها! یعنی خداییش زحمت نگهداریش خیلی زیاده، چپ و راست باید همه چی رو از اول بچینی و باز یکی میاد بهش تنه میزنه. فقط باید خودتو مچاله کنی دورش که سوز نیاد ته شعله شو خاموش بکنه.
این فیلم "یک تکه نان" هم خوب چیزی بود ... یعنی خوب موقعی رسید. باز دمش گرم.






"بر آستان دری که کوبه ندارد" وقتی رسیدی، اگه چشمت وا نشده باشه هنوز, ... هی میکوبی به در, هی ضجه موره میزنی,... کاش یکی باشه دست بذاره رو شونت, بگه "اینجا همون جاست که باید بیاستی و فروتن باشی."