Thursday, December 30, 2004



هوا دیگه داره تاریک میشه، به ساعت نگاه میکنم و فکر میکنم هنوز تصمیم نداره بره خونه؟ داخلی ش رو میگیرم. کسی بر نمیداره، شاید دستشویی باشه. میرم پایین برای خودم چایی بریزم. میبینم چراغ اتاقش خاموشه. در قفله، رفته.
***
یک لحظه دستم رو دراز میکنم که زنگ در رو بزنم اما پشیمون میشم، کلید رو با زحمت از توی کیفم در میارم و در رو باز میکنم.
***
چهار زانو روی صندلی نشسته م و Open your eyes گوش میدم و تند و تند تایپ میکنم. از اونور صدای قاشق و چنگال میاد.


No comments: