Monday, November 15, 2004


من یه مامان داشتم که گاهی اخمالو می شد ها، یادته؟ همون مامانه که ماشینش رو نمیده دست بچه هاش برن اینور اونور که نکنه یک جایی توی خیابون پارک کنند و یکی بیاد خط بندازنتش. همون مامانه که دم هر دست اندازی دنده عوض میکنه که جلوبندی ماشینش هیچ صدمه ای نخوره.

همون مامانه خوب؟

امیدوارم همون مامانه از اینکه دیشب ماشینش در حالت سکون کامل، پشت چراغ قرمز بین دو تا ماشین دیگه له و لورده شد، درس عبرتی گرفته باشه. فکر هم نکنم دیگه میاد خونه لپتاپشم بذاره توی صندوق عقب بمونه که نکنه بچه های نا خلفش با download بازی وmp3. از اینترنت هارد 80GBش رو پر کنند!
البته مامانه گناه داره خوب. آدم که یه عمر با تحلیل اعداد و آمار قطعی و برنامه ریزی کلان سر و کله بزنه یاد نمیگیره که زندگی رو به قدر بهینه راحت بگیره، اما در عوض تئوری های توسعه رو خوب میتونن توی خونه پیاده کنن! :)

پی نوشت برای فضولا ایندفعه من نبودم. من با ماشین بابا (همون جیگریه! بترکه چشم حسود!) رفته بودم و سوییچ رو توی ماشین جا گذاشته بودم. از اون اتفاق ها که هیچ وقت نمیافته. بعد حسین با ماشین مامان اومده بود فقط به من سوییچ بده و بره که تو راه برگشت تصادف میکنه.
پی نوشت واسه خودم خداییش اونطوری که من رفتم و برگشتم، صد بار از صد تصادف قطعی جون به در بردم. خیلی وقتهاش جلوم رو درست نمیدیدم. یعنی میدیدم اما نمیفهمیدم. همین بس که وقتی از پله ها بالا میرفتم دستم رو به دیوار میگرفتم که نخورم زمین.
پی نوشت یکی مونده به آخر ما خانواده تصادفات چراغ قرمزی هستیم. من یه بار که دو ساعت پشت چراغ قرمز عابر پیاده منتظر مونده بودم و تا چراغ سبز شد و رد شدم یک ماشینی اومد منو زیر گرفت. یک بار هم که ساعت یک شب وایسادم پشت چراغ قرمز، سبز شد، رد شدم، یک ماشینی با اِند سرعتش چنان زد تو کمر ماشین که دو کیلومتر پرت شد اون ور. (اصلا هم که اغراق نمیکنم.) البته خوب یک بار هم خودم پشت چراغ قرمز ترمز نگرفتم. یعنی گرفتم ها ولی خوب تاثیر زیادی نداشت. آخه داشت برف میومد. البته چراغ قرمز انواع داره. اون یه بار دیگه که تصادف کردم پریود بودم!
پی نوشت آخری ولی فکرشو بکن... من هم مثلا تصادف میکردم.

No comments: