Monday, November 08, 2004


از دانشگاه که میومدم، زیر پل سید خندان، از یکی از فروشنده های دور گرد یک دسته گل رز زرد خریدم. همه شون غنچه بودند. قبل از رفتم شاخه هاشون رو کوتاه کردم و سعی کردم گلدون خوبی براشون پیدا کنم اما در نهایت چیزی پیدا نکردم و با عرض مغذرت چیدمشون توی یه ظرف پلاستیکی که قبلاً توش ارده بوده و گذاشتم روز میز آشپزخونه.
سحر، وقتی برگشتم خونه مامان گفت نگاه کن! همه شون باز شده ند!
من با گل ها و برگها دوستم. بهم دروغ نمیگن!




No comments: