Thursday, July 07, 2005



مستقل از اينکه بدونم که اون فرد ناشناس کي بود که مطمئنا هم يه آدم آشنا بوده ميگم که مرده شور ريختت رو ببرن! من توي رابطه ي عاشقانه م هيچ احتياجي به زجه موره زدن ندارم!‌ اينها جنسش از يه چيز ديگه است، تو و امثال تورو هم ميخوام ميخوام صد سال نيايد اينجا رو بخونيد که من از اون کارهات کرده باشم با عاشق بازي!

پي نوشت ۱: تو اصلا ميفهمي اين يعني چي؟

صفاي آينه خواجه ببين كزين دم سرد
نشد مكدر و بر آه عاشقان بخشيد

پي نوشت ۲: آره من فاشيستم، حرفي هست؟
پي نوشت ۳: اما اين يه رفتار شتابزده نيست! حرفي هست؟
پي نوشت ۴: من ENTP‌م ... حاليته؟

5 comments:

Anonymous said...

I wanted to say that I liked your “پي نوشت” and the poem. Actually the poem says it all, I guess there was no need for the first paragraph. After all it is not a precipitate behavior. Right? :P Let these anonymous giddy individuals come and go, they are anonymous not by being nameless but with their emptiness and immorality.

Reza Sh said...

soraghe jafar ro ham az man begirin :D

Anonymous said...

هاجر وقتی جوش میاری خیلی با حال می شی:X من نخوندم کی چی نوشته (وبت دیر بالا میاد) ولی این پرسونالیتی تستت منو کشته:))) :* Luv yer naughty nature gal.

Reza Sh said...

:)) *

شيدا said...

من چاکرتم هستم، حتی فاشیستت!! ولی تو را به روح اون مرحوم .... نکن به شعرش: صفای آینه خواجه **بین** کزین دم سرد الخ. در ضمن دمت گرم دیگه، اینه رسمش!!!!؟