Friday, July 08, 2005



نابغه ی دو عالم توی مهمونی, ساعت 1 شب, در حالی که صدای ارکستر نمیگذاره بغل دستی ها هم صدای هم رو بشنون, میره تو راهرو و زنگ میزنه 133 که آژانس بیاد:

- بفرمایید
- سلام خسته نباشید. یه ماشین میخواستم برای امیرآباد کوچه ی یکم.
- مشکلتون چیه؟
- یه ماشین میخواستم.
- خانوم شما با پلیس 110 تماس گرفته ید!
در مورد بقیه اتفاقاتی که در اون مهمونی افتاد من اطلاعی ندارم و هیچ مسئولیتی قبول نمیکنم:) چون به هر حال 133 زود تر رسید!
پی نوشت 1.1: از همه نسبت های ناجور بچه بازی رو بهم نداده بودن که گمون کنم دیشب دادن! یارو دختره که با من میرقصید (کیانا، 8 ساله از تهران) گذشته از قر و فر فراوان و تانگو و این حرفها, رفت لباشو با گیلاس رنگ کرد با کلی ادا اطوار پرید بقلم و لبمو بوس کرد!
پی نوشت 1.2: تکرار میشود! 8 ساله از تهران!
پی نوشت 1.3: البته گیلاسش خوشمزه بود ولی دلیل نمیشه!
پی نوشت 1.4: میگم تا حالا با کسی که از خودم 30 سانت کوتاه تر باشه نرقصیده بودم! حالا احساس اونایی رو که با من گاهی خدای نکرده میرقصن رو درک میکنم :(
پی نوشت2.1: دختره با پسر نامحرم غریبه (خاک به سرم!) میرن مهمونی بعد هر کی میگه احسان آقا و خانومشون جفتشون داد میزنن "نَنَنَنَنَنَه!!!! اَه اَه اَه" :)
پی نوشت 2.2: همسرمن اگه حلقه دستش نکنه طلاقش میدم :) این خط این نشون!!
پی نوشت 2.3: :*
پی نوشت 3: یه کم خاله زنک بازی لطفاً!


3 comments:

T said...

bazi bazi.. ba khaleye zanakam bazi?:O

Anonymous said...

بعد از رفتن ما یه ماشین 110 میاد. سر و صدا رو میشنوه. با مرکز تماس میگیره. از بالا 2 تا هلیکوپتر میان. چتر باز ها میپرن پایین ، گاز اشک آور میندازن ، مهمونا میان فرار کنن که میبندنشون به رگبار.

Anonymous said...

سلام. هاجر خوانم تیریک میگم بخاطر حسن انتخابتون(ازدواج با احسان) امیدوارم به پای هم بسته بشید.راستی رقصیدن با کیانا رو برامون تعریف کنید. :D