Saturday, June 18, 2005

ماکیاولی



نتیجه اینکه مردم خاله خرسه رو همیشه بیشتر دوست دارند.
نتیجه اینکه حتی اگر به فکر عوامی، اگر صلاحشون رو میخوای، صلاحی که خودشون عقلشون بهش نمیرسه، باید براشون خاله خرسه بشی، باید به زبون خودشون باهاشون حرف بزنی! اگه زورت نمیرسه بچه ی مریض رو بخوابونی و بهش آمپول بزنی باید شربت رنگ و وارنگ و خوشمزه بدی بهش بخوره تا حداقل از مرض نمیره.
نتیجه اینکه روی رای ها نمینویسند که طرف بیسواد بود یا استاد دانشگاه یا سپاهی یا روشنفکر یا بچه 15 ساله، رای که رودربایستی نداره! اگه میخوای کاری کنی باید رای جمع کنی، به سبک عوام، واسه هرکی به سبک خودش.
نتیجه اینکه بچه منطق حالیش نمیشه، دلش نخواد نمیخوره! اگه میخواد به حالش میسوزه، باید کوتاه بیای، نازشو بکشی، ادای قورباغه و مارمولک و بزغاله هم شده براش در بیاری، از بقیه آدم بزرگها هم خجالت نکشی که داری بچه بازی در میاری باهاش. بچه بازی با بچه بودن که فرق داره.
رودربایستی کردن همه.
پ.ن. میگم به خودم که شاید اگر معین هم به قدر بقیه پول داشت قضیه فرق میکرد. اما فکر هم میکنم اینها پول هم داشتن زیر بار یه چیزایی نمیرفتن. یه چیزایی که اصل قضیه ست. اصلاً هم غم انگیز نیست که اصل قضیه ست. اینطوریه دیگه، همیشه هم بوده. واسه همین میشه روش حساب کرد. چرا؟ چرا نباید از این چیزها استفاده کرد؟


No comments: