Monday, September 10, 2007



قابل پیش بینی نبودن رو دوست دارم ... خودم میگم قابل پیش بینی بودن از شروط بلوغه اما از دست خودم حرصم میگیره. هروقت زیادی روی قاعده زندگی میکنم عین کم خوابی اون تیکه های اطوار دارم روی هم جمع میشن، اما حافظه ش خیلی بیشتر از خوابه. همینطور جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه جمع میشه که همه ی این جمع میشه ها رو تایپ میکنم و بازم آب از آب تکون نمیخوره.
دلت نلرزه اما از این جمع شده گی ها ...
آخه کدوم آهنگیه که قابل پیش یینیه؟

No comments: