Monday, November 21, 2005



یادته بغلم کرده بودی سفت، انگار که نمیخوای بگذاری یک لحظه ازت جدا بشم؟ سرت رو گذاشته بودی روی شونه م و نفس گرمت رو روی گردنم احساس میکردم. یادته پشت سر هم میگفتی عزیزم، کوچولوم، عسلم، نازنینم، بانوم ... و سرت رو یه کم بالاتر میاوردی و بوسهای کوچولو میکردی؟
چونه ت درست روی استخون کتفم بود و هر یک کلمه که حرف میزدی ریشت پوستم رو می خراشید.
شب ش که جای قرمزش رو دیدم لبخند زدم،
فکر کردم هیچ کار عاشقانه تری نمیتونستم بکنم غیر از سکوت!
امشب اما بی تابم.
بی تاب.


No comments: