Friday, September 22, 2006



امروز رفتم کتاب هامو که مامان اینا پست کرده بودن از فرودگاه گرفتم. برخلاف انتظار خودم(!) چیزی که بیشتر از همه انتظارش رو میکشیدم نت هام بود. بسته ها رو که باز کردم بعد از چیدن جناب مستطاب آشپزی دم مطبخ و حافظ و خیام و باقی دم مشرب(!) نت ها رو برداشتم و همینجوری گذاشتم روی مبل، زانو زدم روی زمین جلوش و به بدترین وجه ممکن شروع کردم زدن. کلی هم ذوق داشتم، یکی نیست بگه این ها که تو تهران همه ش دم دستت بود، کلاس میتونستی بری عین آدم،.. سالی یه بار سراغشو میگرفتی،...
امروزم دارم میرم ورزشگاه، 80 دلار بی زبون ترمی میگیرن برای همین چیزا بعد نمیشه که استفاده نکرد، تصمیم گرفته م اینقدر برم ورزشگاه که از حلقومشون در بیاد این پولی که به زور گرفته ن، باز حالا یکی نیست بگه اون دانشگاه تهران که خودش یه ورزشگاه داشت اندازه ی کل دانشگاه، با هزار تومن میتونستی یه ترم بری کلاس ایروبیک! هزار تومن رو هم دادی و یه بار و دو جلسه هم که بیشتر نرفتی،...
این جا به جا شدن، یه کارایی با آدم میکنه کلاً، شاید چون اولشه خوش تیپ میکنم میرم درس میدم، و الّا بعد از این باز هم با جین و تی شرت و موهای دم موشی!


1 comment:

Anonymous said...

:) ...