Wednesday, January 18, 2012

دور تسلسل تربیت

اولین و آخرین باری که تو مدرسه از معلم سیلی خوردم سال اول دبستان بود. دختری که رو نیمکت پشتی من مینشست مداد سیاه ش رو گم کرده بود و مشق ش رو با مداد آبی نوشته بود، خودش هم میدونست که توبیخ خواهد شد. معلم کلاس تا دفتر مشقش رو دید بدون توضیح خواستن شروع کرد به زدن ش. من هم که داستان رو از اون دختر شنیده بودم بلند شدم و با توضیح دادن داستان سعی کردم ازش دفاع کنم. یادم نمیره چهره ی خانم احمدی رو که یک ثانیه مات و مبهوت نگاهم کرد و بعد هم یک سیلی حواله ی گونه من کرد و ادامه داد. بعد این داستان گویا مدرسه مامان و بابا رو خواسته بودند و توجیه کرده بودند که پدر و مادر این بچه ها خودشون تقاضا میکنند که معلم ها بچه ها رو کتک بزنند، چون «این بچه ها تا کتک نخورن حرف گوش نمیدن و چیزی یاد نمیگیرن». پیشنهاد داده بودند که مامان و بابا من رو ببرن یه مدرسه دیگه که «فرهنگش شبیه تر به فرهنگ خانواده» من باشه. همکلاسی هام موندن و باقی کتک زدن ها.  

حالا هم اوضاع فرق زیادی نکرده. دوستام تو ایران کتک میخورن، تحقیر میشن، اون کسایی هم که دارن کتک میزنن هیچ علاقه ای به گوش دادن حرفهاشون ندارن. قصد تنبیه و تربیته. قصد عبرت سایرینه، بعضی مامان باباها گفتند که بزنید، این بچه های ما بدون گوشمالی آدم نمیشن. سایرینی هم که مخالفند و بی پدر مادری که صداشون به جایی برسه، دفاع اگر بکنند خودشون سیلی میخورند. اگر هم نه، پیشنهاد میشه که یا تشریفشون رو ببرن جایی که فرهنگشون شبیه تر باشه یا خفخون بگیرند.  ما هم اومدیم اینور، ... همکلاسی هامون موندن و باقی کتک زدن ها. 


No comments: