Friday, May 19, 2006



میبریم به اوج،
نشونم میدی دنیا از بالا چه جوریه,
بی وزنی چه احساسی داره،
پرواز چرا مثل شعره،
چنان بهم عشق میورزی که شیرین ترین رویای زندگی م شدی,
راز دوست داشتنت همیشه بزرگترین و پربهاترین راز زندگیمه
که تا آخر عمر لبخند به لبم میاره,
بالاخره یه روزی میفهمم چه طور فی البداهه مینوازی, لالایی میخونی و شعر میگی.
و بالاخره یه روزی میفهمی که سکوتم از رو مستیه.

6 comments:

Anonymous said...

(هووووقققق! (صدای تهوع

Unknown said...

Keey you fucking vomit for your fucking self!! and promise you never come back again here!!

Anonymous said...

:) che' shirin fahmidani :)(equal to the largest smile I can imagin)

Reza Sh said...

sag pedar

چاهار راه said...

حکایتی ست این مستی و راستی!سکوتشم شیرینه!;)
...و اما
pooooooor anonymous!
some people r allways ashamed of what they don't have or what they need,but tyring to cover it in many ways,one of them is what u did!

Anonymous said...

سگ پدر خودت و خاندان بی تخمته بچه کونی! اگه تخم داشتین که در کونتون رو نمی گرفتین و در برین! همین مونده که رضا بی تخم بیاد واسه ما وق بزنه
بخواب بینیم ننه جنده! اگه خوابت نمی بره بخوابونمت!
هوووققق هم از سر خودتو و کوست زیاده!