"سیب از کناره قافیه قل خورد...بیدار باش مرغکه نازم...شب می کشد تن خود را به چنگه ی سازم...یارب بگوش باش که این صدای نای نی است... رسوا اگر تو نخواهی شوی دوست من ..خدا...می نوش که همرنگ شوی امشبی با ما"
"خدای من ...می دانم...تو هم دلت کمی سنگفرش می خواهد و یک صندلی خالی چوبی فلزی...و کوچه ای که از عبور خالی نباشد...ولاجرم عشق آنهم عشق زمینی.....شاید درعصر یک روز خاکستری"
No comments:
Post a Comment