یادته بغلم کرده بودی سفت، انگار که نمیخوای بگذاری یک لحظه ازت جدا بشم؟ سرت رو گذاشته بودی روی شونه م و نفس گرمت رو روی گردنم احساس میکردم. یادته پشت سر هم میگفتی عزیزم، کوچولوم، عسلم، نازنینم، بانوم ... و سرت رو یه کم بالاتر میاوردی و بوسهای کوچولو میکردی؟
چونه ت درست روی استخون کتفم بود و هر یک کلمه که حرف میزدی ریشت پوستم رو می خراشید.
شب ش که جای قرمزش رو دیدم لبخند زدم،
فکر کردم هیچ کار عاشقانه تری نمیتونستم بکنم غیر از سکوت!
فکر کردم هیچ کار عاشقانه تری نمیتونستم بکنم غیر از سکوت!
امشب اما بی تابم.
بی تاب.
No comments:
Post a Comment