مدتیه که مهمترین بخش غمبار زندگیم این شده که دلم میخواد مامان و بابا و برادرهام رو از اون وضعیت تحت فشار ایران نجات بدم و میدونم هیچ کجای دنیا براشون بهتر از ایران نیست. غمباریش هم در همینه.
* * *
دیروز رفتم فروشگاه خرید، دم صندوق یه پیرزن چروکیده و قوز دار ازم پرسید پاکت پلاستیک میخوای یا کاغذی؟! پیرزن بیچاره حداقل 80 سالش بود! پول رو که دادم زودی دویدم که بهش کمک کنم، جلوی دستم رو گرفت و با عجله شروع کرد بقیه ش رو جمع کردن و ریختن تو پاکت ... نمیدونم از غرورش بود یا از اینکه اگه از عهده کارش بر نیاد میندازنش بیرون. هر کدوم که باشه به یک اندازه اسفباره! اینم از اینجا و رویای آمریکایی ...