دلم از زندگی پشت به ماشین ها توی اتوبان راه رفتن رو میخواد،
یه جوری که به خودش نگه "کیه که به دادم برسه؟"
میخواد که چمدوناش رو باز کنه و همه چیز رو برگردونه سر جای اولش،
میخواد که برگرده به همون لحظه ی اولی که دلش تکون خورد،
بعد بمیره،
میخواد که چمدوناش رو باز کنه و همه چیز رو برگردونه سر جای اولش،
میخواد که برگرده به همون لحظه ی اولی که دلش تکون خورد،
بعد بمیره،
و هیچ کس هم نباشه که به دادش برسه.